الگوی سیاست‌گذاری فرهنگی در قرآن کریم

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار/دانشگاه علامه طباطبایی

چکیده

مقوله فرهنگ، موضوعی بسیار پردامنه است که در گرایش‌های مختلف علمی مورد بررسی قرار گرفته است. سیاست‌گذاری فرهنگی در واقع نوعی برنامه‌ریزی راهبردی دراز مدت است که از آرمان‌ها و ارزش‌های جامعه الهام می‌گیرد و برنامه‌ریزی میان مدت و کوتاه‌مدت را هدایت می‌کند. هدف این پژوهش که بر مبنای روش‌شناسی توصیفی - تحلیلی است، تبیین الگوی سیاست­گذاری فرهنگی مبتنی بر قرآن کریم و ارائه راهکارهای پیشنهادی متناسب، در موضوع سیاست­گذاری فرهنگی است. در این پژوهش مبانی نظری و اصول سیاست‌گذاری فرهنگی، و روش‌های سیاست‌گذاری فرهنگی بر اساس آیات قرآن کریم تبیین شده است. در این پژوهش، بیشتر آیات مربوط به حضرت موسی علیه­السلام و بنی‌اسرائیل زمان آن حضرت مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. بر اساس یافته‌های تحقیق، غایت نظام اسلامی، ساختن انسان و جامعه اسلامی به منظور رساندن انسان‌ها به سعادت این جهانی و آن جهانی‌ است. مبارزه با مادی‌‌گرایی و ارزش‌های غیر الهی، استقلال و آزادی، اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط و امید بخشیدن و ترسیم آینده‌ای روشن از مهم­ترین اصول سیاست‌گذاری فرهنگی حضرت موسی‌ علیه­السلام است. مبارزه قاطع با جریان انحرافی، دعوت به اتحاد و نهی از تفرقه، تذکر، اصلاح رأس حکومت و تعامل مستقیم با مردم از مهم­ترین روش‌های سیاست‌گذاری فرهنگی حضرت موسی‌ علیه­السلام است.

کلیدواژه‌ها


مقدمه

سیاست­گذاری فرهنگی در مسیر رشد و توسعه امری مهم تلقی می‌شود. سیاست­گذاری فرهنگی، راهکار و دستورالعمل برای تعیین اولویت برنامه‌های فرهنگی برای مدیران فرهنگی خواهد بود(نگهدار، 1382: 1/14). سیاست­گذاری فرهنگی که نشان از سیاست‌پذیری فرهنگ دارد، قدمتی طولانی دارد. در عصر یونان باستان برای فلاسفه بزرگی چون افلاطون و ارسطو مسئله چگونگی کنترل و سیاست­گذاری فرهنگی جامعه مطرح بوده است. مطابق دیدگاه افلاطونی، فرهنگ جامعه کنترل‌پذیر است. وظیفه مهار و هدایت آن به سوی مسیرهای از پیش تعیین شده بر عهده دانایان و عقلاست که موظفند تکلیف جامعه را تعیین کنند. از نظر ارسطو، افراد جامعه باید خود راه آزادگی و رهبری را بیاموزند. فرهنگ، نمودار شادمانی، رضایت و فضیلت برای کل جامعه و نه فقط زمامداران است. دولت نیز برآورنده خواسته‌ها و استعدادهای جامعه است، نه شکل‌دهنده به تمام علایق آنها. کار حکومت، به بند کشیدن و تعیین تکلیف تام و تمام نیست، بلکه کمک به بروز استعدادهای موجود در اجتماع است(سلیمی، 1382: 75 - 72).

داوری درباره سیاست‌پذیری فرهنگ به تعریفی که از فرهنگ می‌کنیم و برداشتی که از آن داریم، بستگی دارد. کسانی که فرهنگ را خمیرمایه‌ای در دست سیاست­گذاران می‌دانند که قابل تبدیل به اشکال مختلف است، بی‌گمان سیاست‌پذیری را نهفته در ذات فرهنگ می‌دانند و مهم‌ترین وظیفه متولیان دولتی فرهنگ را سیاست­گذاری درست برای شکل دادن به فرهنگ جامعه بر اساس اهداف از پیش‌ تعیین ‌شده می‌پندارند. اگر فرهنگ را شبکه‌ای از معانی و نمادهای موجود در میان جمعی از انسان‌ها بدانیم که به مرور ایام و با عبور از مجرای تحولات تاریخی شکل گرفته است، آنگاه این پدیدار انسانی غیر قابل سیاست­گذاری خواهد بود(سلیمی، 1382: 70).

بر اساس نظر جامعه‌شناسان، فرهنگ بیان­گر نگرش ما به دنیا و تفکر ما در باره تمام ابعاد زندگی و در برگیرنده رفتار ما و همه چیزهایی است که تولید می‌کنیم، اعم از محصولات مادی یا معنوی، نظیر ارز‌ش‌ها، هنجارها، دانش‌ها، هنرها، عاطفه‌ها، سلیقه‌ها، آداب و رسوم و قوانین(تاجیک، 1382: 105).

فرهنگ، مجموعه‌ای از خصوصیات مادی و معنوی است که یک جامعه یا یک گروه اجتماعی را از دیگر گروه‌ها و جوامع متمایز می‌سازد و محدود به هنر و ادبیات نشده، بلکه شیوه‌های زندگی، همزیستی، نظام‌های ارزشی، سنت‌ها و باورها را نیز در بر‌می‌گیرد(رؤیایی، 1387: 45).

بسیاری از محققان، فرهنگ را در معنای وسیعی معادل "سبک زندگی" تعریف کرده‌اند و گروهی نیز، فرهنگ را اندیشه‌ها و ارزش‌ها دانسته‌اند. در جای دیگری، فرهنگ را مشخص‌کننده باورداشت‌ها، مسلک‌ها، اسطوره‌ها یعنی صور ذهنی دسته جمعی یک اجتماع که به تعبیری عوامل روحی و روانی آن جامعه است، می‌دانند. به بیان دیگر، فرهنگ، عناصر زیادی را در سطوح مختلف از جمله عقاید، عواطف، ارزش‌ها، هدف‌ها، کردارها، تمایلات و اندوخته‌ها در بر‌می‌گیرد(کاوسی و دیگران، 1387: 112).

هدف این پژوهش که بر مبنای روش‌شناسی توصیفی - تحلیلی است، تبیین الگوی سیاست­گذاری فرهنگی مبتنی بر قرآن کریم و ارائه راهکارهای پیشنهادی متناسب، در موضوع سیاست­گذاری فرهنگی است. در این پژوهش مبانی نظری و اصول سیاست­گذاری فرهنگی، و روش‌های سیاست­گذاری فرهنگی بر اساس آیات قرآن کریم تبیین شده است.

 

مبانی سیاست­گذاری فرهنگی

در خصوص سیاست­گذاری فرهنگی حضرت موسی علیه السلام، بی‌شک مبانی آن بر اساس وحی الهی شکل گرفته است. تعابیری همچون "فرقان"(جدا کننده حق از باطل)، "ضیاء"(روشنایی)، "ذکر" در آیه ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ وَ هارُونَ الْفُرْقانَ وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِین﴾(الانبیاء/48) و در حقیقت، به موسى و هارون فرقان دادیم و [کتابشان‏] براى پرهیزگاران روشنایى و اندرزى است‏. نیز "امام" و "رحمة" در آیه ﴿وَ مِنْ قَبْلِهِ کِتابُ مُوسى‏ إِماماً وَ رَحْمَة...﴾ (الاحقاف/12) و [حال آنکه‏] پیش از آن، کتاب موسى، راهبر و [مایه‏] رحمتى بود...؛ و بالاخره "کتاب مستبین"(کتاب روشن) در آیه ﴿وَ آتَیْناهُمَا الْکِتابَ الْمُسْتَبِین﴾(الصافات/117) و آن دو را کتاب روشن دادیم. از مهم­ترین ویژگی‌های وحی نازل شده بر حضرت موسی علیه السلام است.

بر اساس آیات قرآن کریم، پیامبران مطالبی آورده‌اند که انسان‌ها نمی‌توانسته‌اند از طرق عادی آنها را فراگیرند. بشر می‌تواند با تلاش و کوشش علوم عادی را  فراگیرد. هر چند آن نیز از عطایای الهی است، اما علمی که خدا به رسول اکرم صلی الله علیه و آله عطا کرد، هرگز به طور متعارف قابل تعلم نیست و اگر تعلیم غیبی خدا نمی‌بود، ممکن نبود کسی بتواند آن را یاد بگیرد. در باره تعلیم انسان‌های عادی می‌فرماید: ﴿عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَم﴾(العلق/5) آنچه را که انسان نمى‏دانست - بتدریج به او - آموخت‏. چیزی را که انسان نمی‌دانست خدا به او آموخت، ولی درباره تعلیم رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‌فرماید: ﴿...وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَم‏...﴾(النساء/113) ... و خدا کتاب و حکمت بر تو نازل کرد و آنچه را نمى‏دانستى به تو آموخت...؛ عبارت "لم تکن" نشان آن است که اگر تعلیم خدا نمی‌بود، تلاش و کوشش پیامبر برای فراگیری آن علوم غیبی سودمند نبود. چون این­گونه معارف خاص در مکاتب عادی و دفاتر بشری نیست تا کسی بتواند با کوشش آنها را یاد بگیرد(جوادی­‌آملی، 1389ب: 137).

در اداره امور فرهنگی جامعه، مبانی سیاست­گذاری فرهنگی را بر اساس آیات قرآن کریم می‌توان این­گونه برشمرد:

غایت نظام اسلامی، ساختن انسان و جامعه اسلامی به منظور رساندن انسان‌ها به سعادت این جهانی و آن جهانی‌ است. غایت مذکور، بر دو مبنای اصلی استوار است: مبنای "انسان‌شناختی" و "سیاسی". مبنای انسان‌شناختی، تصویری از انسان و نیازهای او ارائه می‌دهد که متضمن سعادت مفروض اوست. اما از آنجا که انسان در ساحت اجتماعی به سر می‌برد، لازم است برای وضع اجتماعی او نیز تدبیری اندیشیده شود و این وظیفه به دوش سیاست و دولت است تا با برپایی نظام اسلامی، تحقق انسان و جامعه اسلامی را میسر سازد. منطق انسان‌شناختی بر دو مفهوم اصلی متمرکز شده که ناظر بر آغاز و انجام حیات انسان است؛ یعنی "نیازها" و "خوشبختی یا سعادت او". استفاده از چنین منطق انسان‌شناختی در سیاست­گذاری فرهنگی رهنمودهای روشنی را در اختیار سیاست‌گذاران خواهد گذاشت (قاضیان، 1382: 123).

این منطق مشتمل بر گزاره‌های زیر است:

الف: انسان در جستجوی سعادت خویش است.

ب: این سعادت دارای دو بعد مادی و معنوی یا دنیوی و اخروی است.

ج: انسان به تنهایی و به اتکای خود قادر به تشخیص سعادت خویش نیست.

د: انسان برای نیل به سعادت، ابتدا باید نیازهای خود را برطرف سازد.

هـ: انسان باید در آغاز نیازهای واقعی خود را بشناسد.

و: انسان به تنهایی و به صورت خود بنیاد، قادر به تشخیص نیازهای واقعی خود نیست.

ز: نیازهای واقعی انسان را باید مرجع با صلاحیتی که سعادت او را تعریف و مقدر کرده است، مشخص کند.

ح: وظیفه انسان، کشف نیازهای واقعی خویش است، نه وضع و تعیین آنها.

ط: انسان، نیازهای واقعی خود را به مدد جستجوی خطوطی که مرجع صلاحیت‌دار برای او وضع کرده است، کشف می‌کند، نه از طریق جستجو در واقعیت ‌زیستی، روانی، اجتماعی و تاریخی خویش.

ی: مرجع صلاحیت‌‌دار، با توجه به سعادت انسان، میان نیازهای واقعی و کاذب او تمایز قائل می‌شود.

ک: سعادت انسان، مستلزم برآورده ساختن نیازهای واقعی و بی‌اعتنایی به نیازهای کاذب است.

ل: برای مبادرت یا ممانعت از آنچه رهنمون انسان به سعادت است، آموزه‌های عملی مشخصی وجود دارد که تکلیف انسان را مشخص می‌کند.

م: این آموزه‌ها عام و شاملند و همه نیازهای انسان را در تمام مراحل از پیش از تولد تا پس از مرگ در بر‌می‌گیرند.

منطق سیاسی هم مشتمل بر گزاره‌های زیر است:

الف: انسان بالطبع یا بالتبع اجتماعی است.

ب: انسان به صورت خود بنیاد، قادر به تنظیم صحیح روابط اجتماعی خود نیست.

ج: دولت، ابزاری برای تنظیم روابط اجتماعی به شکل صحیح است.

د: دولت تنها هنگامی قادر به ایفای نقش فوق است که به تنظیم اجتماعی سعادت انسان مدد رساند.

هـ: دولت، موظف به تأمین سعادت انسان‌هاست و در برابر این وظیفه، بی‌طرف نیست.

و: دولت، وظیفه تأمین سعادت مادی و دنیوی و نیز معنوی و اخروی انسان‌ها را برعهده دارد.

برای دو واژه کمال و سعادت به عنوان اصلی مطلوب برای همگان، تفسیرهای مختلفی ارائه شده است. اختلاف در تبیین آن به تفاوت در جهان‌بینی‌ها برمی‌گردد. نگرش مادی و الحادی تفسیری خاص از آن و دیدگاه الهی تفسیر دیگری ارائه می‌دهد. کمال و سعادت در قرآن کریم با واژه‌هایی چون فوز و فلاح پیوند خورده است. در مقابل، تفکر مادی، رستگاری را در سیاست بازی، رفاه مادی و ثروت اقتصادی خلاصه کرده است. بر مبنای آموزه‌های قرآن کریم، جامعه که متشکل از مردم و حکومت است تا در مسیر طاعت خدا باشد، به سوی کمال و سعادت در حال صعود است و اگر در طریق معصیت قرار گیرد به سمت شقاوت و هلاکت رو به سقوط است. از منظر قرآن کریم، کمال و سعادت به موقعیتی اطلاق می‌شود که در آن افراد در بالاترین قابلیت خود به مقام قرب الهی دست یابند. رشد و توسعه مادی به خودی خود هدف نیست، بلکه وسیله‌ای در راستای شکوفایی استعدادهای عالی انسان است. رستگاری از نظر قرآن کریم، به سعادت و خوشبختی در آخرت اشاره دارد. البته دستیابی به چنین هدف مهمی بدون استفاده از ابزار مادی میسر نخواهد بود. این بدان دلیل است که انسان موجودی دو بعدی است و تکامل روح وی به نحوه بهره‌برداری مادی جسم بستگی دارد.

 

مسائل روش‌شناسی پدیدارشناسی

کوپ (2003) مسائل روش‌شناسی پدیدارشناسی را در موضوعات زیر توضیح داده است:

 

1- اتخاذ یک وضعیت تفسیری

هدف تحقیق پدیدارشناسی، درک ماهیت ذهنی تجربه زنده از دیدگاه کسانی است که آن را تجربه کرده‌اند. این امر از طریق کشف معانی ذهنی و توضیحاتی که افراد در مورد تجربه‌هایشان می‌دهند، صورت می‌گیرد. پاتون (1990) این مسئله را به صورت زیر توصیف کرده که «مردم چه چیزی را تجربه می‌کنند؟ چگونه آن را تجربه می‌کنند؟»

 

2- به کارگیری رویکرد کیفی

 تحقیق پدیدارشناسی ذاتاً کیفی است و دربردارنده مجموعه‌ای از روش‌های تفسیری است که به دنبال توصیف، رمزگشایی و تجربه است.

 

3- ارائه قطعه‌ای تصویری از زندگی

جنبه مهم دیگر در تحقیقات پدیدارشناسی توانایی آنها برای ترجمه گزارش‌های تفسیری است که افراد تجربیاتشان را ارائه  می‌دهند. یک جنبه کلیدی این تحقیقات که آنها را از روش‌های پوزیتوویستی و کارکردگرا متمایز می‌سازد، آن است که تجربه به صورت فرایندی پویا متصور می‌شود که در آن در هر لحظه معین حوادث خاصی آشکار می‌شود؛ در حالی که حوادث دیگر پیش‌زمینه‌ای برای این تجربیات می‌شوند.

 

4- تعامل محقق با مشارکت کنندگان

پیچیدگی مربوط به توصیف پدیدارشناسی از پدیده‌ها، بر روابط میان محقق و آنچه که در مورد آن تحقیق می‌کند، تأثیر می‌گذارد. در اصطلاح پدیدارشناسی چیزی که شناخته شده است (به ویژه توسط محقق) از طریق رابطه شخصی و تعاملی بین محقق و عینیت/ذهنیت تحقیق ایجاد می‌شود. از این جنبه توصیف پدیدارشناسی توصیفی است که محقق از پدیده ارائه می‌دهد و یک تفسیر شخصی است که در مورد آن تحقیق کرده است.

 

5- کار کردن در چارچوب «زمینه اکتشاف»

 یکی از عوامل مشخص کننده تحقیق پدیدارشناسی این است که این تحقیق بیشتر در «زمینه اکتشاف» معین می‌شود تا «زمینه توجیه».

 

6- ایجاد توصیفات موضوعی از تجربیات

تحقیقات پدیدارشناسی ذاتاً استقرایی هستند نه قیاسی. قضایای نظری از توصیف تجربیات افراد تحت مطالعه به­دست می‌آید. استراتژی تحقیق کل‌نگرانه بوده و به دنبال این است که توصیفاتی در مورد تجارب خاص به یکدیگر و به موقعیت کلی جهان زنده ربط دهد. هدف تحقیق نیز ارائه توصیفی موضوعی در مورد تجربه است و به جای تلاش برای اثبات یا رد یک نظریه، به توسعه نظریه تفسیری می‌پردازد.

کمال در لغت و اصطلاح

کمال در لغت از ماده کمل، به معنای رسیدن و حصول به غرض یک شیء است. "کمل ذلک" یعنی آنچه غرض از آن بود حاصل شد(راغب اصفهانی، 1412: 726). کمال با تمام فرق دارد. برای نمونه نزد شاعران، قافیه در یک بیت "تمام البیت" است ولی "کمال البیت" نیست. لذا "البیت بکماله" به معنای کل بیت است و "البیت بتمامه" یعنی به قافیه‌اش(عسکری، 1412: 458). کمال مرتبه‌ای است که بعد از تمامیت اجزاء یک شیء محقق می‌شود.  "تمام" بیشتر در کمیات و "کمال" در کیفیات کاربرد دارد. بعد از تمامیت اجزاء یک شیء زمانی که خصوصیات و محسنات دیگر بدان اضافه شود، کمال تحقق پیدا می‌کند(مصطفوی، 1360: 10/112).

کمال یا در موضوع مادی مانند بدن و قوای بدنی و یا در موضوع روحانی همچون نفس انسان است. کمال بدن با تقویت اعضاء و جوارح و جهازات و قوای بدنی و کمال روح به تهذیب و تزکیه آن از رذائل و خبائث نفسانی است تا اینکه اوج گرفته و به عالم تجرد و ملکوت و جبروت برسد و از قیود حیوانیت و علائق نفسانی جدا شود(مصطفوی، 1360: 10/113).

انسان فطرتاً فقیر است، ازاین­رو در پی کمال خویش است. غنی مطلق، ذات ربوبی است و احتیاج و فقر جزء ذات انسانی است. به تعبیر قرآن کریم ﴿یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِید﴾(فاطر/15) ای مردم، شما به خدا نیازمندید و خداست که بی‏نیازِ ستوده است.

بر این اساس، کمال­خواهی انسان امری طبیعی و ملازم با حیات اجتماعی است؛ یعنی بدون معاشرت و اختلاط با دیگران، وصول به کمال انسانی برای او مقدور نیست. زیرا اولاً کمال و سعادت باید در حال حیات تحقق یابد و حیات انسان بدون اجتماع حاصل نخواهد شد.

ثانیاً کمال به معنای ظهور و بروز قوا و به فعلیت رسیدن استعدادهای نهفته در انسان است که به تدریج با عوامل مختلف می‌تواند آشکار گردد. این فعلیت قوا زمانی است که وی در میان هم­نوعان خود بوده و با آنان حشر و نشر داشته باشد. چون در زندگی انفرادی فضایل و رذایل اخلاقی مصداقی نخواهند داشت. یعنی بستر بروز فضایل و رذایل اخلاقی همانا جامعه انسانی است(جوادی­آملی، 1389د: 66 - 65).

 

سعادت در لغت و اصطلاح

سعد و سعادت در لغت به معنای معاونت و یاری کردن امور الهی برای انسان جهت رسیدن به خیر و نیکی است(راغب اصفهانی، 1412: 410). نقطه برابر سعادت، شقاوت است(ابن‌منظور، 1414: 3/213). سعادت به معنای فراهم بودن اسباب نعمت و شقاوت به معنای فراهم بودن اسباب گرفتاری، مجازات و بلاست(مکارم شیرازی، 1374: 9/235).

 

ناتوانی عقل در یافتن کمال و سعادت

بر اساس آیاتی همچون ﴿عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ.﴾(العلق/5) آنچه را که انسان نمی‏دانست [بتدریج به او] آموخت. خداوند متعال آنچه را انسان نمی‌دانست به او آموخت. این بیان با تعبیر ﴿...یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ.﴾(البقرة/151) ... و آنچه را نمی‏دانستید به شما یاد می‏دهد. که به تعلیم علومی اشاره دارد که انسان از نزد خود امکان و توان یادگیری آنها را ندارد، یکسان نیست. کان منفی "لم تکونوا" نشانه استمرار در گذشته و حال و آینده است. یعنی نه تنها در گذشته، بشر آن علوم را نمی‌دانست و نمی‌توانست آنها را یاد بگیرد، بلکه حتی در صورت پیشرفت فراوان علمی در آینده هم آن علوم را نمی‌تواند فرابگیرد. عقل بشر به هر اندازه از کمال هم برسد، از ادراک همه عوامل مؤثر در سعادت انسان قاصر است.

به تعبیر آیت الله جوادی آملی، عقل سراج است، نه صراط. صراطِ مستقیم، پیام وحی و مجموعه دین است. هیچ­کس با چراغ تنها به مقصد نمی‌رسد. چراغ برای شناسایی و دیدن راه و تشخیص راه از چاه سودمند است. انسان از عقل و فطرت برخوردار و از فجور و تقوای خویش آگاه است، لیکن برخی از اینها چراغ راه انسان است و برخی دیگر سرمایه‌های اولیه او. از این رو بدون بهره‌مندی از وحی همچنان تشخیص تام و کامل راه دین مقدور وی نیست(جوادی­آملی، 1389ج: 7/106).

 اگر عقل کافی می‌بود خداوند پیش از فرستادن رسولان نیز بر مردم حجت داشت و برای اتمام حجت نمی‌فرمود: ﴿... لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُل...﴾(النساء/165) ... تا برای مردم، پس از [فرستادن‏] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتی نباشد...؛ عقل نیمی از حجت است نه تمام آن. از این رو برای اتمام حجت کافی نیست. نمونه دیگری از کبرای کلی ﴿یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ.﴾ (البقرة/151) دشواری‌هایی است که عقل برهانی انسان از ادراک خوبی و حسن آن عاجز است، اما دلیل معتبر عقلی آن را پسندیده و سودمند معرفی می‌کند. چنانکه خداوند متعال در باره جهاد با کافران می‌فرماید: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَ عَسی‏ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسی‏ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ. ﴾(البقرة/216) بر شما کارزار واجب شده است، در حالی که برای شما ناگوار است و بسا چیزی را خوش نمی‏دارید و آن برای شما خوب است و بسا چیزی را دوست می‏دارید و آن برای شما بد است، و خدا می‏داند و شما نمی‏دانید(جوادی­آملی، 1389ج: 7/106).

به بیانی دیگر، عقل و فطرت ارتباطی عمیق با کمال و سعادت انسان دارد. سعادت و کمالی که مکتب وحی برای انسان در نظر گرفته است، امری خارج و بیگانه از حقیقت انسان نیست. عقل و فطرت راه آن سعادت و کمال را می‌جویند و خطوط کلی و اصول جامع آن را فی­الجمله نه بالجمله ادراک می‌کنند، ولی بدون کمک نمی‌توانند به آن دست یابند. حقیقت نبوت، عقل و فطرت را در راه رسیدن به سعادت یاری می‌دهد(جوادی­آملی، 1389ج: 10/459 - 458).

دین مبین اسلام، ضامن سعادت فرد و اجتماع است و دینی که چنین ادعایی داشته باشد قطعاً برای تضمین کمال و سعادت، احکام و قوانین و برنامه‌های جامع نیز تدوین کرده است(جوادی­آملی، 1389د: 450).

در مقام جمع‌بندی می‌توان گفت که وحی و نبوت که مهم­ترین ره‌آورد آن دین الهی است، سهمی ویژه در رساندن انسان‌ها به سعادت و کمال دارد.

 

چیستی کمال و سعادت از دیدگاه قرآن کریم

 

تعابیر به کار رفته در قرآن کریم برای بیان کمال و سعادت در قرآن کریم به شرح زیر است:

 

1- خلود در بهشت

آیاتی همچون ﴿وَ أَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّکَ عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ.﴾(هود/108) و اما کسانی که نیک­بخت شده‏اند، تا آسمان­ها و زمین برجاست، در بهشت جاودانند، مگر آنچه پروردگارت بخواهد. [که این‏] بخششی است که بریدنی نیست؛ ناظر بر این مطلب است. جالب اینکه در این آیه "سعدوا" به عنوان فعل مجهول آمده است. این تعبیر شاید اشاره لطیفی به این نکته باشد که انسان برای پیمودن راه سعادت تا امداد و کمک الهی نباشد و او را در مسیرش یاری ندهد، پیروز نخواهد شد و بدون شک این امداد و کمک تنها شامل کسانی می‏شود که گام­های نخستین را با اراده و اختیار خود برداشته‏اند و شایستگی چنین امدادی را پیدا کرده‏اند(مکارم شیرازی، 1374: 9/239 - 238).

همچنین آیاتی مثل ﴿أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.﴾ (التوبة/89). خدا برای آنان باغ­هایی آماده کرده است که از زیر [درختان‏] آن نهرها روان است و در آن جاودانه‏اند. این همان رستگاری بزرگ است‏؛ بر این مطلب دلالت دارد.

 

2- رسیدن به مقام قرب و حضور الهی

آیاتی همچون ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ. فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾(القمر/55 - 54) در حقیقت، مردم پرهیزگار در میان باغ­ها و نهرها. در قرارگاه صدق، نزد پادشاهی توانا هستند؛ بر این مطلب دلالت دارد. به تعبیر علامه طباطبایی سعادت حقیقی بشر نزدیکی به خدای سبحان است که آن هم با عبودیت و خضوع در برابر خداوندگار حاصل می‏شود (طباطبایی، 1390: 5/180).

از آنجا که کمال مطلق منحصراً برای ذات ربوبی است، معیار کمال فردی و اجتماعی به میزان قرب و بعد به کمال مطلق است. هر فرد و جامعه به هر اندازه حلقه اتصال خویش را با منشأ صعود و کمال محکم‌تر سازد سعادتمند‌تر و به میزان دوری از او به انحطاط و هلاکت نزدیک­تر‌ند(جوادی­آملی، 1389د: 400).

 

3- حیات طیبه

مهم­ترین آیه بر حیات طیبه این آیه است: ﴿مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ.﴾ (النحل/97) هر کس- از مرد یا زن- کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزه‏ای، حیاتِ [حقیقی‏] بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام می‏دادند پاداش خواهیم داد؛ اصل  واژه "طیّب" چیزی است که برای حواسّ لذّت آور است و نفس و جان آدمی از آن لذّت می‏برد(راغب اصفهانی، 1412: 527). بر اساس آیه 97 سوره نحل، حیات طیبه، حیاتی ویژه و پاک و دلچسب در دنیا و پاداش اخروی به نیکوترین وجه عمل در آخرت خواهد بود. در سوره رعد آیه 29 می­فرماید: ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ طُوبی‏ لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ﴾ کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‏اند، خوشا به حالشان، و خوش سرانجامی دارند؛ نیز برای مؤمنان با عمل صالح دو چیز یکی طوبی در دنیا و دیگری نیکویی بازگشت وعده فرموده است که مراد از طوبی همان حیات طیبه در دنیاست (زمخشری، 1407: 2/633؛ قرشی، 1377: 5/243). نعمت آزادی، آشنا بودن به شیوه صحیح زندگانی و قانعانه و ساده زیستن از مصادیق حیات طیب است(جوادی­آملی، 1389الف: 120)

همان­گونه که در روایات معصومان علیهم­السلام حیات طیب به قناعت تفسیر شده است(سیدرضی، 1370: حکمت 229؛ بحرانی، 1416: 3/453-452). شایان ذکر است که در برابر حیات طیبه دنیوی، "معیشت ضنک" قرار دارد. به تعبیر قرآن کریم ﴿وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَةً ضَنْکاً وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی‏.﴾(طه/124) و هر کس از یاد من دل بگرداند، در حقیقت، زندگی تنگ [و سختی‏] خواهد داشت و روز رستاخیز او را نابینا محشور می‏کنیم. "ضنک" مصدر و برای مذکر و مؤنث در وصف یکسان بکار می‏رود. مقصود آیه این است که لازمه دیانت، قناعت و توکّل بر خدا و راضی بودن به قضای حقّ است و انسان دین­دار از آنچه خدا به او داده به آسانی و در کمال بخشش - در راه خدا - انفاق می‏کند. از این رو زندگانی‏اش با خشنودی و رفاه توأم است، امّا کسی که از دین اعراض کند، حرص و آز بسیار بر او غلبه می‏کند و چنان بخلی بر او مسلّط می‏شود که دستش را از انفاق باز می‏دارد، از این رو زندگی را با سختی و تلخی می‏گذراند(طبرسی، 1377: 2/441). مبتلا شدن به حرص و بخل، غرق در دنیا شدن و بکلی از آخرت محروم گردیدن، نمونه‌هایی از معیشت ضنک است(طیب، 1378: 9/118).

 

4- رسیدن به مقام رضا و جلب رضای الهی

آیاتی همچون ﴿... وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.﴾(التوبة/ 72) ... و خشنودی خدا بزرگتر است. این است همان کامیابی بزرگ‏؛ بر این مطلب دلالت دارد. شایان ذکر است که در برخی از آیات به رضایت طرفینی بنده با خدا و جاودانگی در بهشت اشاره شده است.

برای نمونه می‌توان به این آیه اشاره کرد: ﴿...رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیم‏.﴾(التوبة/100) خدا از ایشان خشنود و آنان [نیز] از او خشنودند و برای آنان باغ­هایی آماده کرده که از زیر [درختان‏] آن نهرها روان است. همیشه در آن جاودانه‏اند. این است همان کامیابی بزرگ.

 

5- نجات از عذاب

آیاتی همچون ﴿... وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِینَ. إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ.﴾(الصافات/60 - 59) ... و ما هرگز عذاب نخواهیم شد؟! راستی که این همان کامیابی بزرگ است؛ بر این مطلب دلالت دارد. شایان ذکر است که گاه به همراه نجات از دوزخ، به ورود به بهشت هم اشاره شده است. برای نمونه می‌توان به آیه 185 سوره آل‌عمران اشاره کرد: ﴿... فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَ أُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فاز...﴾ ... پس هر که را از آتش به دور دارند و در بهشت درآورند قطعاً کامیاب شده است‏...؛ ثمره عبودیت خداوند متعال، نجات از غضب و عذاب الهی، رسیدن به بهشت و خلود در آن و مانند آن است.

از این رو نه تنها خودش فوز است، بلکه اسباب، علل و موجباتی که زمینه را برای رسیدن به این ثمره فراهم می‌کند نیز فوز است(جوادی­آملی، 1388الف: 3/398).

 

6- دخول در رحمت الهی

آیاتی همچون ﴿فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِین﴾ (الجاثیة/30) و امّا کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‏اند، پس پروردگارشان آنان را در جوار رحمت خویش داخل می‏گرداند. این همان کامیابی آشکار است؛ بر این مطلب دلالت دارد. ناگفته نماند، ممکن است هر یک از دو نعمت نجات از دوزخ و ورود به بهشت مصداق دخول در رحمت الهی باشد(جوادی­آملی، 1388الف: 3/400).

 

7- جانشینی خدا در زمین

انسان از نگاه قرآن کریم، خلیفه خدا در زمین است و برای وصول به چنین مقامی خلق شده است. به تعبیر قرآن کریم ﴿وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَة...﴾(البقرة/30) و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینی خواهم گماشت»...؛ در انسان دو وصف ذاتی وجود دارد. یکی اینکه از لحاظ درجه هستی موجودی ناقص است و دیگر اینکه دارای استعداد و قابلیت خلافت الهی و جانشینی خدا در زمین است.

اگر خلافت متعین به انسان است، قوه و قابلیت هم در او قرار داده شده و می‌تواند به آن مقام راه یابد. وصول به این مقام که کمال و سعادت انسان بشمار می‌آید، برای همه افراد به اندازه استعدادشان فراهم است(جوادی­آملی، 1388ب: 227).

 

8- علم و آگاهی از قدرت و علم خداوند

خداوند متعال، انسان را برای عبادت آفریده است. به تعبیر قرآن کریم ﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُون﴾(الذاریات/56) و جنّ و انس را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند؛ حصر موجود در آیه، ناظر به آن است که انسان نباید غیر خدا را بپرستد و فقط باید خدا را بپرستد. اما معنایش این نیست که کمال انسان فقط در عبادت اوست و در معرفت، علم و حکمت او نیست. خداوند متعال در باره علم فرمود: ﴿اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عِلماً.﴾(الطلاق/12) خدا همان کسی است که هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. فرمان [خدا] در میان آنها فرود می‏آید، تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست و به راستی دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است‏. از مجموع این دو آیه استفاده می‌شود که انسان باید عابدِ عالم باشد. عبادت از آن عقل عملی و معرفت از آن عقل نظری اوست و هویت انسان را عقل نظری و عقل عملی او تشکیل می‌دهد، یعنی انسان عالمِ عابد، انسان به مقصد رسیده است(جوادی­آملی، 1387: 66 -65).

اندکی تأمل در مفهوم این آیات و آنچه مشابه آن است، نشان می‏دهد که هیچ تضاد و اختلافی در میان آنها نیست، در واقع بعضی هدف مقدماتی،  بعضی متوسط و بعضی هدف نهایی‏اند و بعضی نتیجه آن. هدف اصلی همان "عبودیت" است که در آیات مورد بحث به آن اشاره شده است. مسئله "علم و دانش" اهدافی هستند که در مسیر عبودیت قرار می‏گیرند و "رحمت واسعه خداوند" نتیجه این عبودیت است (مکارم شیرازی، 1374: 22/387-386).

به عبارتی سعادت و کمال آدمی خداشناسی، بندگی و کسب فضایل اخلاقی است. بشر بدون توحید، وحی و نبوت جهت نابودی خویش قدم بر می‌دارد(جوادی­آملی، 1389ج: 10/446).

 

نقش امکانات مادی در کمال و سعادت آدمی

امکانات مادی و سرمایه‌های دنیایی اگر وسیله‌ای برای تکامل معنوی و ابزاری برای حرکت در مسیر عبودیت خدا باشد، می‌تواند مصداقی برای فوز باشد و گرنه وزر و وبالی است که بر ظلمت آدمی می‌افزاید و او را در گرداب‌های تاریک نفسانی بیشتر فرو می‌برد(جوادی­آملی، 1388الف: 3/398).

چیزهایی که نعمتش می‏شماریم، وقتی نعمت هستند که با غرض الهی از خلقت آنها برای انسان موافق باشد. به تعبیر علامه طباطبایی، آنچه خدای تعالی برای بشر خلق کرده، بدین جهت خلق کرده که او را مدد کند در اینکه راه سعادت حقیقی خود را طی کند و سعادت حقیقی بشر نزدیکی به خدای سبحان است که آن هم با عبودیت و خضوع در برابر خداوندگار حاصل می‏شود. هر چیزی که انسان در آن تصرف می‏کند تا به قرب خدا و رضای او برسد، برای بشر نعمت است و اگر مطلب برعکس شد، آن چیز نقمت می­شود، پس هر چیزی فی نفسه برای انسان نه نعمت است و نه نقمت(طباطبایی، 1390: 5/181-180).

توجه به آیات ذیل بیان­گر این مطلب است که دنیا ارزش منفی ندارد، بلکه وسیله و فرصتی برای رسیدن به سعادت اخروی است. به عبارتی مطلوبیت دنیا برای رسیدن به آخرت است.

الف: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدین‏﴾ (المائدۀ/87) ای کسانی که ایمان آورده‏اید، چیزهای پاکیزه‏ای را که خدا برای [استفاده‏] شما حلال کرده، حرام مشمارید و از حدّ مگذرید، که خدا از حدّ گذرندگان را دوست نمی‏دارد.

ب: ﴿قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی‏ أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِیَ لِلَّذینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یَوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ.﴾(الأعراف/32)

 [ای پیامبر] بگو: «زیورهایی را که خدا برای بندگانش پدید آورده و [نیز] روزی­های پاکیزه را چه کسی حرام گردانیده؟» بگو: «این [نعمت­ها] در زندگی دنیا برای کسانی است که ایمان آورده‏اند و روز قیامت [نیز] خاصّ آنان می‏باشد.» این­گونه آیات [خود] را برای گروهی که می‏دانند به روشنی بیان می‏کنیم.

بر اساس آیات قرآن کریم، حیات واقعی در آخرت است ﴿...وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوان‏...﴾ (العنکبوت/64) ... و زندگی حقیقی همانا [در] سرای آخرت است‏...؛ در نگاه دین مبین اسلام، انسان باید دنیا و آخرت را با هم و دنیا را در جهت آخرت خود جستجو کند. هرگز منافع انسان محدود به منافع دنیوی و مادی نمی‌شود، بلکه تنها باید سهمی از مواهب دنیوی و آن نیز در جهت حیات جاودان خود داشته باشد. ﴿وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا...﴾(القصص/77) و با آنچه خدایت داده سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن...

 

اصول سیاست­گذاری فرهنگی حضرت موسی علیه­السلام

اصل در لغت به معنای ریشه، پایه، اساس ومبنای هر چیزی است(ابن‌منظور، 1414: 11/17)، به طوری که اگر پایه و قاعده از بین برود، آن چیز هم از بین خواهد رفت. مثلاً اصل دیوار، پی و پایه آن است. ذیلاً به مهم­ترین اصول سیاست­گذاری فرهنگی حضرت موسی علیه­السلام اشاره می‌شود:

 

اصل مبارزه با مادی‌گرایی و ارزش‌های غیر الهی

یکی از مهم­ترین عوامل انحراف بنی‌اسرائیل، حس مادی‌گرایی این قوم است. ذیلاً به چند مصداق از مادی‌گرایی و توجه به محسوسات بنی‌اسرائیل اشاره می‌شود:

 

1- عبور از رود نیل

هنگامی که موسی علیه­السلام و قومش از مصر بیرون رفتند و رود نیل به اذن الهی بر ایشان شکافته شد و آنان به سلامت از آن عبور کردند و فرعون و جنودش غرق شدند، موسی علیه­السلام و قومش به عده‌ای برخورد کردند که مشغول پرستش اصنامی بودند. در این لحظه، بنی‌اسرائیل که اندکی قبل معجزه‌ دریا را دیده بودند، به موسی علیه­السلام گفتند: ﴿وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ.﴾(الاعراف/138) و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم. تا به قومى رسیدند که بر [پرستش‏] بت­هاى خویش همت مى‏گماشتند. گفتند: «اى موسى، همان­گونه که براى آنان خدایانى است، براى ما [نیز] خدایى قرار ده.» گفت: «راستى شما گروهى هستید که نادانى مى‏کنید.»

 

2- ماجرای گوساله سامری 

موسی علیه­السلام برای خلوت با خداوندگار خود به مدت سی شب به میقات رفت. خداوند، وعده اولی سی شبه وی را به چهل شب تحویل و تمدید کرد. در این ده روز و در فرصتی که موسای کلیم به مناجات و دریافت تورات برای اداره کشور و رهبری همه جانبه امت توحیدی اشتغال داشت، سامری از ضعف فکری بنی‌اسرائیل سوء استفاده کرد و بساط گوساله‌پرستی را برای آنان گسترد(جوادی­آملی، 1389ج: 4/396).

بنی‌اسرائیل که تحمل و طاقت دوری موسی علیه­السلام را نداشتند، آیین گوساله‌پرستی را پذیرفتند. ﴿فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى‏ فَنَسِیَ.﴾(طه/88) پس براى آنان پیکر گوساله‏اى که صدایى داشت بیرون آورد و [او و پیروانش‏] گفتند: «این خداى شما و خداى موسى است، و [پیمان خدا را] فراموش کرد.»

 

3- ماجرای دیدن خداوند با چشم سر

یکی از درخواست‌های عجیب بنی‌اسرائیل از موسی علیه­السلام که نشانه حس‌گرایی آنان است، درخواست دیدن خداست. آنان با جسارت تمام به موسی علیه­السلام می‌گویند: ﴿یَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَیْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسى‏ أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَة…﴾(النساء/153) اهل کتاب از تو مى‏خواهند که کتابى از آسمان [یکباره‏] بر آنان فرود آورى. البتّه از موسى بزرگتر از این را خواستند و گفتند: «خدا را آشکارا به ما بنماى.»...

 

4- جریان قارون

یکی از نمونه‌های بارز دنیا طلبی و غرور، جریان قارون است. خداوند می‌فرماید که قارون یکی از ثروتمندان قوم موسی علیه­السلام بود. ما امکانات و ثروت کلان به او دادیم و بدین‌ وسیله او را آزمودیم. ﴿إِنَّ قارُونَ کانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى‏ فَبَغى‏ عَلَیْهِمْ وَ آتَیْناهُ مِنَ الْکُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّة...﴾ (القصص/76) قارون [هم‏] از قوم موسى بود که بر آنها ستم کرد و آن قدر گنجینه به او داده بودیم که [حمل‏] صندوق­هاى آن گروه نیرومند را هم خسته مى‏کرد…؛ دانش اقتصاد او به جای آن که او را قدرشناس نعمت خدا کند، او را واداشت تا بگوید: ﴿... إِنَّما أُوتِیتُهُ عَلى‏ عِلْمٍ عِنْدِی...﴾(القصص/78) ... این [ثروت‏] که در اختیار من قرار گرفته، نتیجه کاردانى من است،...(جوادی­آملی، 1389ج: 3/193).

 عده زیادی از بنی‌اسرائیل شیفته ثروت بیکران قارون شده بودند و او را صاحب بهره عظیم می‌دانستند. قرآن کریم با گزارش این جریان، نشانه دیگری از حس مادی‌گرایی آنان را به ما نشان داده است. ﴿فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ قالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا یا لَیْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِیَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیم‏.﴾(القصص/79) پس [قارون‏] با کوکبه خود بر قومش نمایان شد. کسانى که خواستار زندگى دنیا بودند گفتند: «اى کاش مثل آنچه به قارون داده شده به ما [هم‏] داده مى‏شد، واقعاً او بهره بزرگى [از ثروت‏] دارد.»

 

5- جریان طالوت

خداوند فردی را به نام طالوت برای فرماندهی سپاه بنی‌اسرائیل برمی‌گزیند، اما بنی‌اسرائیل مادی‌گرا و مال دوست معیار دیگری دارند و می‌گویند: ﴿... نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَ لَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمال‏...﴾ (البقرة/247) ... ما به پادشاهى از وى سزاوارتریم و به او از حیث مال، گشایشى داده نشده است؟...

موارد پیش‌گفته دلالت بر حس مادی‌گرایی و توجه بنی‌اسرائیل به محسوسات دارد. البته چنین حسی‌ می‌تواند در تمامی جوامع به صورت افراطی ظاهر گردد و رفتار آنان را مشابه رفتار بنی‌اسرائیل سازد. مسئولان نهادها و سازمان‌های تربیتی و فرهنگی در یک جامعه‌ اسلامی می‌بایست به این نکته عنایت داشته باشند که گرایش افراطی افراد جامعه به محسوسات و امور مادی موجب انحرافات عمیق عقیدتی و سیاسی در جامعه می‌شود و جامعه اسلامی را به سمت انحطاط سوق می‌دهد. یکی از موارد مذکور در صحیفه موسی علیه­السلام جدا شدن از دنیا و توجه به معاد و آخرت است. ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا. وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى. إِنَّ هذا لَفِی الصُّحُفِ الْأُولى‏. صُحُفِ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى.﴾(الاعلی/19-16) لیکن [شما] زندگى دنیا را بر مى‏گزینید. با آنکه [جهان‏] آخرت نیکوتر و پایدارتر است. قطعاً در صحیفه‏هاى گذشته این [معنى‏] هست، صحیفه‏هاى ابراهیم و موسى.

 

اصل استقلال و آزادی

از آیات قرآن کریم استفاده می‌شود که نجات مستضعفان، یکی از مأموریت‌های اصلی حضرت موسی علیه­السلام بوده است. ﴿وَ لَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَ جاءَهُمْ رَسُولٌ کَرِیمٌ. أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللَّهِ إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِین‏.﴾(الدخان/18-17) و به یقین، پیش از آنان قوم فرعون را بیازمودیم و پیامبرى بزرگوار برایشان آمد که [به آنان گفت:] «بندگان خدا را به من بسپارید، زیرا که من شما را فرستاده‏اى امینم. بنی‌اسرائیل قومی بودند که توسط فرعون به استضعاف کشیده شده بودند. ﴿وَ أَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذِینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتِی بارَکْنا فِیها...﴾(الاعراف/137) و به آن گروهى که پیوسته تضعیف مى‏شدند، [بخش­هاى‏] باختر و خاورى سرزمین [فلسطین‏] را - که در آن برکت قرار داده بودیم - به میراث عطا کردیم...؛ سیاست اصلی فرعون در حکومت بر بنی‌اسرائیل، ایجاد تفرقه میان آنان و استضعاف آنان بوده است و با این شیوه آنان را استثمار می‌کرده است: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُم...﴾ (القصص/4) فرعون در سرزمین [مصر] سر برافراشت، و مردمِ آن را طبقه طبقه ساخت طبقه‏اى از آنان را زبون مى‏داشت...؛ فرعون، قوم خود را تحمیق کرد و عقول آنها را سبک شمرد و از وى اطاعت کردند. ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطاعُوهُ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْماً فاسِقِینَ.﴾(الزخرف/54) و [با تبلیغات باطل خویش‏] قومش را به سبک­سرى کشاند و مطیع او شدند زیرا گروهى منحرف بودند؛ اصولاً راه و رسم همه حکومت­هاى جبار و فاسد این است که براى ادامه خودکامگى باید مردم را در سطح پایینى از فکر و اندیشه نگهدارند و با انواع وسائل آنها را تحمیق کنند، آنها را در یک حال بی­خبرى از واقعیت­ها فرو برند و ارزش­هاى دروغین را جانشین ارزش­هاى راستین کنند و دائماً آنها را نسبت به واقعیت­ها شستشوى مغزى دهند. زیرا بیدار شدن ملت­ها و آگاهى و رشد فکرى ملت­ها بزرگترین دشمن حکومت­هاى خودکامه و شیطانى است که با تمام قوا با آن مبارزه مى‏کنند! این شیوه فرعونى یعنى استخفاف عقول با شدت هرچه تمام­تر در عصر و زمان ما بر همه جوامع فاسد حاکم است(مکارم شیرازی، 1374: 21/88).

 

اصل اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط

جامعه مدّ نظر اسلام، جامعه‌ای است که در بازیابی هویت انسانی و جمعی خود نباید دچار افراط و تفریط باشد. سیاست­گزاران جامعه اسلامی می‌بایست انسانی را تربیت کنند که با شناخت صحیح و دقیق از هویت انسانی خود و شناخت صحیح از ظرفیت‌ها و توانایی‌های روحی و جسمی بتواند بدرستی و بدون لغزش در مسیر بندگی و طاعت خداوند گام بردارد. سیاست­گزاران فرهنگی و ارتباطی باید به این مسئله  توجه داشته باشند که  بستر فرهنگی جهان  امروز و ذائقه‌ها و علایق مخاطبان مستلزم بکارگیری انواع روش‌های ارتباطی است.

پیامبران متناسب با شرایط مختلف از ابزارها و روش‌های مختلف فرهنگی و ارتباطی برای تبلیغ بهره می‌بردند. نحوه استفاده پیامبر از قرآن کریم  به عنوان مهم‌ترین ابزار فرهنگی و ارتباطی خود، مبین این اصل اصیل است که در سیاست­گذاری فرهنگی و ارتباطی باید به جوهره وجودی انسان و ابعاد و جودی او توجه شایسته شود. برنامه‌های فرهنگی بایستی ساحت‌های مختلف وجود انسان را در نظر بگیرند. به طور مثال برنامه‌ها نباید تنها پاسخ­گوی بعد عاطفی و احساسی مخاطب باشند و وجه عقلانی او را نادیده بگیرند و یا بالعکس. لذا همواره باید مهم‌ترین اصل راهبردی اسلام یعنی اعتدال را در فرایند سیاست­گذاری‌ها لحاظ نمائیم. ﴿وَ ابْتَغِ فِیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَ لا تَبْغِ الْفَسادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِین‏.﴾(القصص/77) و با آنچه خدایت داده سراى آخرت را بجوى و سهم خود را از دنیا فراموش مکن، و چنانکه خدا به تو نیکى کرده نیکى کن و در زمین فساد مجوى که خدا فسادگران را دوست نمى‏دارد.

 

اصل امید بخشیدن و ترسیم آینده‌ای روشن

حضرت موسی علیه­السلام به قوم بنی‌اسرائیل که سخت در تنگنا قرار گرفته‌اند، امید می‌بخشد و آینده‌ای روشن را برایشان ترسیم می‌کند. ﴿... قالَ عَسى‏ رَبُّکُمْ أَنْ یُهْلِکَ عَدُوَّکُمْ وَ یَسْتَخْلِفَکُمْ فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ.﴾(الاعراف/129).

... گفت: «امید است که پروردگارتان دشمن شما را هلاک کند و شما را روى زمین جانشین [آنان‏] سازد آن گاه بنگرد تا چگونه عمل مى‏کنید.» در جایی دیگر، هنگامی که دو گروه - سپاه حضرت موسی علیه­السلام) و سپاه فرعون - یکدیگر را دیدند، کلام حضرت مایه آرامش دیگران است.

﴿فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ. قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِین‏.﴾(الشعراء/62-61) چون دو گروه، همدیگر را دیدند، یاران موسى گفتند: «ما قطعاً گرفتار خواهیم شد.» گفت: «چنین نیست، زیرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمایى خواهد کرد.» توکل بر خداوند متعال یکی دیگر از مصادیق امیدبخشی در آموزه‌های حضرت موسی علیه­السلام است. ﴿وَ قالَ مُوسى‏ یا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِین‏.﴾(یونس/84) و موسى گفت: «اى قوم من، اگر به خدا ایمان آورده‏اید، و اگر اهل تسلیم هستید بر او توکّل کنید.»

 

روش‌های سیاست­گذاری فرهنگی حضرت موسی علیه­السلام

در ادامه به مهم­ترین روش‌های سیاست­گذاری فرهنگی حضرت موسی‌ علیه­السلام اشاره می‌شود:

 

1- مبارزه قاطع با جریان انحرافی

جریانات انحرافی همواره در طول تاریخ وجود داشته و دارد. یکی از جریانات مهم تاریخ بنی‌اسرائیل که در چند جای قرآن کریم بدان اشاره شده است، ماجرای فتنه سامری است. در جریان گوساله سامری که در غیاب حضرت موسی علیه­السلام رخ داد، قوم بنی‌اسرائیل منحرف گشتند. ﴿قالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِنْ بَعْدِکَ وَ أَضَلَّهُمُ السَّامِرِی‏.﴾(طه/85) فرمود: «در حقیقت، ما قوم تو را پس از [عزیمت‏] تو آزمودیم و سامرى آنها را گمراه ساخت.» ﴿وَ اتَّخَذَ قَوْمُ مُوسى‏ مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوار...﴾(الاعراف/148) و قوم موسى پس از [عزیمت‏] او، از زیورهاى خود مجسّمه گوساله‏اى براى خود ساختند که صداى گاو داشت‏...؛ آن حضرت، پس از اطلاع از این جریان، عامل انحراف را بکلی طرد کرد و ابزار انحراف را آتش زد و خاکسترش را به دریا ریخت تا حساب کار دست دیگران آید. ﴿قالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَکَ فِی الْحَیاةِ أَنْ تَقُولَ لا مِساسَ وَ إِنَّ لَکَ مَوْعِداً لَنْ تُخْلَفَهُ وَ انْظُرْ إِلى‏ إِلهِکَ الَّذِی ظَلْتَ عَلَیْهِ عاکِفاً لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِی الْیَمِّ نَسْفاً.﴾(طه/97) گفت: «پس برو که بهره تو در زندگى این باشد که [به هر که نزدیک تو آمد] بگویى: [به من‏] دست مزنید و تو را موعدى خواهد بود که هرگز از آن درباره تو تخلف نخواهد شد، و [اینک‏] به آن خدایى که پیوسته ملازمش بودى بنگر، آن را قطعاً مى‏سوزانیم و خاکسترش مى‏کنیم [و] در دریا فرومى‏پاشیم.»

ذات باری تعالی هم در مقابل این انحراف تنها زمانی توبه قوم را قبول کرد که همدیگر را بکشند و خونشان بر زمین ریخته شود. ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِاتِّخاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُوا إِلى‏ بارِئِکُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُم‏...﴾(البقرة/54) و چون موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من، شما با [به پرستش‏] گرفتن گوساله، بر خود ستم کردید، پس به درگاه آفریننده خود توبه کنید و [خطاکاران‏] خودتان را به قتل برسانید...؛ استفاده می‌شود در صورت برخورد منعطف و سازشکارانه با جریانات انحرافی تنها ریشه به تیشه حکومت زده‌ایم و در برخورد با این­گونه جریانات جای هیچ­گونه مسامحه و بخشش نیست.

 

2- دعوت به اتحاد و نهی از تفرقه

در قرآن کریم آیات زیادی را می‌توان یافت که در آنها به مسئله وحدت اشاره شده است. برای نمونه به چند مورد اشاره می‌شود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا...﴾(آل‌عمران/103) و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید...؛ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُم‏...﴾(الحجرات/10) در حقیقت مؤمنان با هم برادرند، پس میان برادرانتان را سازش دهید...

محور وحدت در دیدگاه قرآنی توحید است. یکی از مهم­ترین نکاتی که قرآن کریم در موارد گوناگون در باره بنی‌اسرائیل مطرح ساخته، بحث تفرقه است. حضرت موسی علیه­السلام به عنوان پیامبری اولوالعزم این مسئله را بخوبی درک کرده بود و از همین رو هنگامی که برای میقات با خداوند به کوه طور می‌رود، و هارون علیه­السلام را به عنوان جانشین خود قرار می‌دهد یک سفارش بسیار مهم به هارون علیه­السلام می‌کند و آن این است که مبادا میان قوم تفرقه افتد. شاهد این مدعا این آیه از قرآن کریم است که حضرت هارون علیه­السلام خطاب به حضرت موسی علیه السلام می‌گوید: ﴿قالَ یَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْیَتِی وَ لا بِرَأْسِی إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِی.﴾(طه/94) گفت: «اى پسر مادرم، نه ریش مرا بگیر و نه [موى‏] سرم را، من ترسیدم بگویى: میان بنى اسرائیل تفرقه انداختى و سخنم را مراعات نکردى. از عبارت"لم ترقب قولی" فهمیده می‌شود که سفارش اصلی حضرت موسی علیه­السلام به حضرت هارون علیه­السلام این بوده که مبادا میان قوم تفرقه‌ افکنی. با توجه به آیه‌ای دیگر که در آن حضرت موسی علیه­السلام هنگام رفتن به کوه طور به حضرت هارون علیه­السلام می‌گوید: ﴿... وَ قالَ مُوسى‏ لِأَخِیهِ هارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ﴾(الاعراف/142)

... و موسى [هنگام رفتن به کوه طور] به برادرش هارون گفت: «در میان قوم من جانشینم باش، و [کار آنان را] اصلاح کن و راه فسادگران را پیروى مکن.» استفاده می‌شود که اصلاح و عدم تبعیت از راه مفسدان عوامل جلوگیری از تفرقه هستند.

مدیران و سیاست­گذاران جامعه اسلامی موظفند تمام تلاش و همت خود را برای جلوگیری از تفرقه و گروه گروه شدن افراد جامعه بکار گیرند. رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله نیز با توجه به همین مطلب در برخورد با بنی‌اسرائیل، دعوت به وحدت می‌نماید: ﴿قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّه ‏...﴾(آل‌عمران/64) بگو: «اى اهل کتاب، بیایید بر سر سخنى که میان ما و شما یکسان است بایستیم که: جز خدا را نپرستیم و چیزى را شریک او نگردانیم و بعضى از ما بعضى دیگر را به جاى خدا به خدایى نگیرد.»...

 

3- تذکر

مفهوم ذکر یکی از مهم­ترین مفاهیم کاربردی در عرصه هدایت افراد و جوامع بشری است. قرآن کریم به عنوان سخن خالق انسان، تأکید زیادی بر آن داشته است. یکی از مهم­ترین مأموریت‌های حضرت موسی علیه­السلام تذکر دادن بوده است. ﴿... وَ ذَکِّرْهُمْ بِأَیَّامِ اللَّه(ابراهیم/5) ... و روزهاى خدا را به آنان یادآورى کن‏... آن حضرت برای متذکر شدن فرعون به سراغ او می‌رود: ﴿فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى‏.(طه/44) و با او سخنى نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد.

اما ذکر در کسانی اثر می‌کند که خاشع باشند. ﴿سَیَذَّکَّرُ مَنْ یَخْشى‏.﴾(الاعلی/10) آن کس که ترسد، بزودى عبرت گیرد.

نیکو سخن گفتن و با نرمی رفتار کردن و از خشونت و درشتی در روش و منش پرهیختن، در درجه‌ای از اهمیت است که به موسی و هارون امر می‌شود که با فرعون به نرمی سخن بگویند. نیز در آیه 6 سوره ابراهیم می‌خوانیم: ﴿إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ أَنْجاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذابِ وَ یُذَبِّحُونَ أَبْناءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِساءَکُمْ وَ فِی ذلِکُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیم‏‏.﴾ و [به خاطر بیاور] هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: «نعمت خدا را بر خود به یاد آورید، آنگاه که شما را از فرعونیان رهانید، [همانان‏] که بر شما عذاب سخت روا مى‏داشتند، و پسرانتان را سر مى‏بریدند و زنانتان را زنده مى‏گذاشتند، و در این [امر] براى شما از جانب پروردگارتان آزمایشى بزرگ بود.

حضرت موسی علیه­السلام هم هدف را نشان می‌دهد ﴿الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین‏.﴾ و هم راه رسیدن به آن را ﴿قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین‏.﴾ (الاعراف/128) موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید، که زمین از آنِ خداست آن را به هر کس از بندگانش که بخواهد مى‏دهد و فرجام [نیک‏] براى پرهیزگاران است.»

 

4- اصلاح رأس حکومت

از آیاتی همچون ﴿وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدان..‏.﴾ (النساء/75) و چیست شما را که کارزار نمى‏کنید در راه خدا و در راه ضعیفان از مردان و زنان و کودکانى‏...؛ استفاده می‌شود که جهاد در راه نجات مستضعفان همانند جهاد در راه خدا واجب است(مصطفوی، 1360: 7/31). حضرت موسی علیه­السلام ابتدا به سراغ حاکم بنی‌اسرائیل می‌رود تا شاید او را هدایت نماید و از طریق اصلاح رأس حکومت، باقی نیز اصلاح گردند. با تدبر در آیات متعددی که خداوند صحنه گفتگوی حضرت موسی علیه­السلام و فرعون را به تصویر می‌کشد. در می‌یابیم که آن حضرت قصد جدی هدایت فرعون را داشته است و اساساً اولین مأموریت حضرت هم همین بوده است. ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِه..‏.﴾(الزخرف/46) و همانا موسى را با نشانه‏هاى خویش به سوى فرعون و سرانِ [قوم‏] او روانه کردیم...؛ و در جای دیگر می‌فرماید: ﴿... فِی تِسْعِ آیاتٍ إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِه..‏.﴾(النمل/12) ... از [جمله‏] نشانه‏هاى نُه‏گانه‏اى است [که باید] به سوى فرعون و قومش [ببرى‏]... بر اساس آیات قرآن کریم، فرعون، فردی برتری‌ جوینده و از اسراف‌کنندگان بود. ﴿مِنْ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ کانَ عالِیاً مِنَ الْمُسْرِفِین‏.﴾(الدخان/31) از [دستِ‏] فرعون که متکبّرى از افراط­کاران بود.

در قرآن کریم از فرعون و سران قوم او به عنوان قومی مستکبر و برتری‌ جوینده: ﴿إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً عالِین‏.﴾(المؤمنون/46) به سوى فرعون و سران [قوم‏] او، ولى تکبر نمودند و مردمى گردنکش بودند؛ مستکبر و مجرم: ﴿... إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ بِآیاتِنا فَاسْتَکْبَرُوا وَ کانُوا قَوْماً مُجْرِمِین‏.﴾ (یونس/75) ... به سوى فرعون و سران [قوم‏] وى فرستادیم، [ولى آنان‏] گردنکشى کردند و گروهى تبهکار بودند. طغیان‌گر: ﴿اذْهَبْ إِلى‏ فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى‏.﴾(طه/24) به سوى فرعون برو که او به سرکشى برخاسته است. منکران معجزات حضرت موسی علیه­السلام به رغم داشتن یقین به آن ﴿وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدِین‏.﴾(النمل/14) و با آنکه دل­هایشان بدان یقین داشت، از روى ظلم و تکبّر آن را انکار کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود. افتراء زننده: ﴿وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‏ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ فَسْئَلْ بَنِی إِسْرائِیلَ إِذْ جاءَهُمْ فَقالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّی لَأَظُنُّکَ یا مُوسى‏ مَسْحُوراً﴾(الاسراء/101) و در حقیقت، ما به موسى نُه نشانه آشکار دادیم - پس، از فرزندان اسرائیل بپرس- آنگاه که نزد آنان آمد، و فرعون به او گفت: «اى موسى، من جداً تو را افسون‏شده مى‏پندارم.»، برتری جو و اسراف کننده: ﴿وَ إِنَّ فِرْعَوْنَ لَعالٍ فِی الْأَرْضِ وَ إِنَّهُ لَمِنَ الْمُسْرِفِین‏.﴾(یونس/83) ... و در حقیقت، فرعون در آن سرزمین برترى‏جوى و از اسراف­کاران بود. مقلد کورکورانه از آباء و اجداد: ﴿قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَیْهِ آباءَنا...﴾(یونس/78) ... گفتند: «آیا به سوى ما آمده‏اى تا ما را از شیوه‏اى که پدرانمان را بر آن یافته‏ایم بازگردانى‏. کافر مکذب: ﴿بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی تَکْذِیب‏.﴾(البروج/19) بلکه آنان که کافر شده‏اند در تکذیب‏اند.

بر اساس آیات قرآن کریم عکس العمل فرعون و فرعونیان در برابر دعوت حضرت موسی علیه­السلام، طرح موارد ذیل بود:

 ساحر کذاب: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا وَ سُلْطانٍ مُبِینٍ. إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ قارُونَ فَقالُوا ساحِرٌ کَذَّابٌ.﴾(غافر/24-23). و به یقین، موسى را با آیات خود و حجّتى آشکار فرستادیم، به سوى فرعون و هامان و قارون، [امّا آنان‏] گفتند: «افسون­گرى شیّاد است.»

ساحر یا مجنون: ﴿وَ فِی مُوسى‏ إِذْ أَرْسَلْناهُ إِلى‏ فِرْعَوْنَ بِسُلْطانٍ مُبِینٍ. فَتَوَلَّى بِرُکْنِهِ وَ قالَ ساحِرٌ أَوْ مَجْنُون﴾(الذاریات/39-38) و [نیز] در [ماجراى‏] موسى، چون او را با حجّتى آشکار به سوى فرعون گسیل داشتیم. پس [فرعون‏] با ارکان [دولت‏] خود روى برتافت و گفت: « [این شخص،] ساحر یا دیوانه‏اى است.»

تبدیل دین و اظهار فساد در زمین: ﴿... إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی الْأَرْضِ الْفَساد﴾ (غافر/26) ... من مى‏ترسم آیین شما را تغییر دهد یا در این سرزمین فساد کند.

سخریه: ﴿وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا مُوسى‏ بِآیاتِنا إِلى‏ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ فَقالَ إِنِّی رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِینَ. فَلَمَّا جاءَهُمْ بِآیاتِنا إِذا هُمْ مِنْها یَضْحَکُون.‏﴾(الزخرف/47-46) و همانا موسى را با نشانه‏هاى خویش به سوى فرعون و سرانِ [قوم‏] او روانه کردیم. پس گفت: «من فرستاده پروردگار جهانیانم.» پس چون آیات ما را براى آنان آورد، ناگهان ایشان بر آنها خنده زدند.

فریبکاری: ﴿وَ نادى‏ فِرْعَوْنُ فِی قَوْمِهِ قالَ یا قَوْمِ أَ لَیْسَ لِی مُلْکُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِی مِنْ تَحْتِی أَ فَلا تُبْصِرُونَ. أَمْ أَنَا خَیْرٌ مِنْ هذَا الَّذِی هُوَ مَهِینٌ وَ لا یَکادُ یُبِینُ. فَلَوْ لا أُلْقِیَ عَلَیْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ جاءَ مَعَهُ الْمَلائِکَةُ مُقْتَرِنِین‏﴾(الزخرف/53-51) و فرعون در [میان‏] قوم خود ندا داد [و] گفت: «اى مردم [کشور] من، آیا پادشاهى مصر و این نهرها که از زیر [کاخ­هاى‏] من روان است از آنِ من نیست؟ پس مگر نمى‏بینید؟ آیا [نه‏] من از این کس که خود بى‏مقدار است و نمى‏تواند درست بیان کند بهترم؟ پس چرا بر او دستبندهایى زرّین آویخته نشده؟ یا با او فرشتگانى همراه نیامده‏اند؟

 

5- تعامل مستقیم با مردم

در آیات مربوط به تعاملات حضرت موسی علیه­السلام و قومش بوضوح مشاهده می‌شود که حضرت موسی علیه­السلام در تعامل با قوم هیچ‌گونه واسطه‌ای را قرار نمی‌دهد و همواره خطاب او به تمام مردم قوم است. فقط در یک مورد است که حضرت موسی علیه­السلام با اصحابش سخن می‌گوید و در آنجا هم آغاز کننده سخن همان اصحاب هستند. ﴿فَلَمَّا تَراءَا الْجَمْعانِ قالَ أَصْحابُ مُوسى‏ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ. قالَ کَلاَّ إِنَّ مَعِی رَبِّی سَیَهْدِین‏.﴾(الشعراء/62-61). چون دو گروه، همدیگر را دیدند، یاران موسى گفتند: «ما قطعاً گرفتار خواهیم شد.» گفت: «چنین نیست، زیرا پروردگارم با من است و به زودى مرا راهنمایى خواهد کرد.» آن حضرت، وقتی هدایت می‌کند: ﴿قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ اسْتَعِینُوا بِاللَّهِ وَ اصْبِرُوا..‏.﴾(الاعراف/128) موسى به قوم خود گفت: «از خدا یارى جویید و پایدارى ورزید...، زمانی که شکایت می‌کند: ﴿وَ إِذْ قالَ مُوسى‏ لِقَوْمِهِ یا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَ قَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُم‏...﴾(الصف/5) و [یاد کن‏] هنگامى را که موسى به قوم خود گفت: «اى قوم من، چرا آزارم مى‏دهید، با اینکه مى‏دانید من فرستاده خدا به سوى شما هستم؟»... همه را با خود قوم در میان می‌گذارد. نیز در جریان پیشنهاد قرار دادن اصنامی برای آنها مستقیماً به آسیب‌شناسی رفتار آنان می‌پردازد: ﴿وَ جاوَزْنا بِبَنِی إِسْرائِیلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلى‏ قَوْمٍ یَعْکُفُونَ عَلى‏ أَصْنامٍ لَهُمْ قالُوا یا مُوسَى اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ قالَ إِنَّکُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُون‏.﴾(الاعراف/138) و فرزندان اسرائیل را از دریا گذراندیم. تا به قومى رسیدند که بر [پرستش‏] بت­هاى خویش همت مى‏گماشتند. گفتند: «اى موسى، همان­گونه که براى آنان خدایانى است، براى ما [نیز] خدایى قرار ده.» گفت: «راستى شما گروهى هستید که نادانى مى‏کنید.»

 

 بحث و نتیجه‌گیری

غایت نظام اسلامی، ساختن انسان و جامعه اسلامی به منظور رساندن انسان‌ها به سعادت این جهانی و آن جهانی‌ است. خلود در بهشت، رسیدن به مقام قرب و حضور الهی، حیات طیبه، رسیدن به مقام رضا و جلب رضای الهی، نجات از عذاب، دخول در رحمت الهی، جانشینی خدا در زمین، علم و آگاهی از قدرت و علم خداوند، از مهم­ترین تعابیر بکار رفته در قرآن کریم برای بیان سعادت و کمال آدمی است. مبارزه با مادی‌‌گرایی و ارزش‌های غیر الهی، استقلال و آزادی، اعتدال و پرهیز از افراط و تفریط و امید بخشیدن و ترسیم آینده‌ای روشن از مهم­ترین اصول سیاست­گذاری فرهنگی حضرت موسی‌ علیه­السلام است.

مبارزه قاطع با جریان انحرافی، دعوت به اتحاد و نهی از تفرقه، تذکر، اصلاح رأس حکومت و تعامل مستقیم با مردم از مهم­ترین روش‌های سیاست­گذاری فرهنگی حضرت موسی علیه­السلام است.

قرآن کریم (1415 ق). ترجمه محمد مهدی فولادوند، تهران: دار القرآن الکریم دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی.
ابن‌منظور، محمد ‌بن‌ مکرم (1414 ق). لسان العرب. بیروت: دارصادر.
عسکری، ابوهلال (1412 ق). معجم الفروق اللغویة. قم: مؤسسة النشر الاسلامی التابعة بجماعة المدرسین.
بحرانی، سیدهاشم (1416 ق). البرهان فی تفسیر القرآن، تهران: بنیاد بعثت.
تاجیک، محمدرضا (1382ش). «تأملی آسیب‌شناختی بر فرهنگ در ایران امروز»، در مجموعه مقالات همایش سیاست­گذاری و فرهنگ در ایران امروز. به کوشش مجید وحید، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
جوادی‌آملی، عبدالله (1388الف). ادب فنای مقربان. به کوشش محمد صفایی، قم: نشر اسراء.
______ (1389الف). امام مهدی(عج) موجود موعود. به کوشش سیدمحمد حسن مخبر، قم: نشر اسراء.
______ (1389ب). پیامبر رحمت. به کوشش محمدکاظم بادپا، قم: نشر اسراء.
______ (1389ج). تسنیم: تفسیر قرآن کریم. قم: نشر اسراء.
______ (1389د). تفسیر موضوعی قرآن کریم: جامعه در قرآن. به کوشش مصطفی خلیلی، قم: نشر اسراء.
______ (1387ش). تفسیر موضوعی قرآن کریم: مبادی اخلاق در قرآن. به کوشش حسین شفیعی، قم: نشر اسراء.
______ (1388ب). حق و تکلیف در اسلام. به کوشش  مصطفی ‌خلیلی، قم: نشر اسراء.
راغب اصفهانی، حسین‌ بن ‌محمد (1412 ق). مفردات ألفاظ القرآن. به کوشش صفوان عدنان داودی، بیروت: دار العلم.
رؤیایی، رمضانعلی و رسولی، اسحق (1387ش). «الزامات سیاست­گذاری فرهنگی در سطح ملی»، در برنامه‌ریزی فرهنگی(2). به کوشش سیدرضا صالحی امیری، تهران: پژوهشکده تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، گروه پژوهش‌های فرهنگی و اجتماعی.
زمخشری، محمود بن ‌عمر (1407 ش). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل. بیروت: دارالکتاب العربی.
سید رضی، محمد (1370ش). نهج البلاغه. ترجمه سیدجعفر شهیدی، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی.
سلیمی، حسین (1382ش). «سیاست‌پذیری فرهنگ»، در مجموعه مقالات همایش سیاست­گذاری و فرهنگ در ایران امروز. به کوشش مجید وحید، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
طباطبایی، سیدمحمدحسین (1390 ش)، المیزان فی تفسیر القرآن. قم: دارالکتاب الإسلامی.
طبرسی، فضل ‌بن ‌حسن (1377ش). تفسیر جوامع الجامع، تهران: انتشارات دانشگاه تهران و مدیریت حوزه علمیه قم.
طیب، سید عبدالحسین (1378ش). أطیب البیان فی تفسیر القرآن. تهران: انتشارات اسلام.
قاضیان، حسین (1382ش). «بن‌بست سیاست فرهنگی در ایران امروز» در مجموعه مقالات همایش سیاست­گذاری و فرهنگ در ایران امروز. به کوشش مجید وحید، تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
قرشی، سید علی اکبر (1377ش). تفسیر أحسن الحدیث. تهران: بنیاد بعثت.
کاوسی، اسماعیل و دیگران (1387ش). «بررسی واگذاری فعالیت‌های فرهنگی به بخش غیردولتی و ارائه راهکار مناسب با توجه به برنامه سوم و چهارم توسعه»، در برنامه‌ریزی فرهنگی(2). به کوشش  سیدرضا صالحی امیری، تهران: پژوهشکده تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، گروه پژوهش‌های فرهنگی و اجتماعی.
مصطفوی، حسن (1360ش). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مکارم شیرازی، ناصر (1374ش). تفسیر نمونه. تهران: دارالکتب الاسلامیة.
نگهدار، بابک (1382ش). سیاست‌های فرهنگی کشورهای جهان. تهران: انتشارات ایلیا گستر.